
زهرا علیپور
یک سال از درگذشت رضا دانشور، نویسنده ایرانی در تبعید پاریس میگذرد. او در شامگاه چهارشنبه، ۲۷ مه ۲۰۱۵ خرداد پس از یک سال و چند ماه مبارزه با بیماری سرطان در بیمارستانی در حومه پاریس درگذشت. از او چند رمان، نمایشنامه و شماری داستان کوتاه به جای مانده است. یادآوری یک گذشته رنجبار و تلاش برای دیدن خود در دیگری از درونمایههای آثار اوست.
از ابوذر تا نماز میت
رضا دانشور در سال ۱۳۲۶ در مشهد متولد شد. نخستین گام او در ورود به دنیای نویسندگی، با مشارکتاش در شکل دادن به یک جریان تآتری تاثیرگذار در شهر مشهد برداشته شد و او را در نهایت به ریاست اداره تآتر استان خراسان رساند. دانشور همزمان با تحصیل در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه مشهد، با اقتباس از کتاب «ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست»، ترجمه و تألیف علی شریعتی، نمایشنامهای با عنوان «ابوذر» نوشت. این نمایشنامه که تنها یک بازیگر داشت، در زمستان سال ۴۹ در مشهد و پس از آن در سال ۵۱، در حسینیه ارشاد تهران به روی صحنه رفت.
باربد گلشیری، نقاش و نویسنده، که در روزهای بیماری دانشور در کنار او بود، درباره چگونگی اجرای این نمایش در حسینیه ارشاد میگوید: «ابوذر در حسینیه ارشاد وقتی اجرا شد که دانشور در زندان بود. بیاجازه او جاهایی را که نمیپسندیدند حذف کردند. دانشور نقش شریعتی را نه در متن ابوذر که در حذف آن بخشها میدید. نام متن هم هست “یک بار دیگر ابوذر”. این نمایشنامه بارها بیاجازه او چاپ شده است و هر که هر بلایی خواسته سرش آورده.»
دانشور نخستین بار در سال ۱۳۴۹ و با انتشار داستانی با عنوان «آنچه فردا بینی و پسفردا بینی و پسانفردا»، در کتاب «بازآفرینی واقعیت»، مجموعه ۲۷ داستان از ۲۷ نویسنده معاصر، به انتخاب محمد علی سپانلو به جامعه ادبی ایران معرفی شد. این داستان پیش از آن در اولین شماره «فصلهای سبز» نیز منتشر شده بود.
رضا دانشور اما با انتشار داستان بلند «نماز میت»، در سال ۱۳۵۰، در «جنگ لوح» به شهرت ادبی رسید. این داستان در فضای پس از ۲۸ مرداد ۳۲ اتفاق میافتد و روایتی است از زندگی و زندانی شدن دو زندانی سیاسی.
رضا عابدینی، پژوهشگر ادبیات داستانی درباره «نماز میت» مینویسد:
«رضا دانشور در نماز میت با توجه روانشناختی به کشکمکش ذهنی قهرمان داستان به دردشناسی روانی مبارزی میپردازد که تا حد یک خبرچین سقوط کرده است. این داستان هجوی از انقلابیگری روشنفکران مرفه و انتقادی رسواکننده بر خرد شدن جسمی و ذهنی انسانها در نظام شاهنشاهیست.»
هوشنگ گلشیری در سخنرانیاش در شبهای شعر گوته که با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» ایراد کرد از همگان خواست که «نماز میت» دانشور را «نادیده» نگیرند.
مسافر هیچ کجا
رضا دانشور در سال ۱۳۶۱ به فرانسه مهاجرت کرد. زندگی ادبی او در این کشور با انتشار رمان «خسرو خوبان» در سال ۱۳۷۱ ادامه یافت. این رمان که به زبان فرانسه نیز ترجمه و منتشر شده است، در بستر جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد و برخی از منتقدان آن را یکی از مهمترین رمانهای ادبیات مهاجرت میدانند.
از دیگر آثار مطرح دانشور، نمایشنامه «مسافرهیچ کجا» است که در سال ۱۳۹۰ از سوی انتشارت «آوانوشت» در ایران به چاپ رسید. «مسافر هیچ کجا» بر اساس داستان واقعی و مشهور یک مسافر ایرانی نوشته شده که به دلیل نداشتن گذرنامه و در نتیجه، نامعلوم بودن هویت، به مدت ۱۸ سال در فرودگاه شارل دوگل پاریس به زندگی خود ادامه میدهد.
باربد گلشیری درباره تاثیر مهاجرت بر زندگی و آثار این نویسنده میگوید: «او به هر تقدیر در زبان فارسی میزیست، هر چند به فرانسه و فارسی میخواند. نوشتههایش و گفتههایش درباره مه ۶۸ برای شصت و هشتیهای حی و حاضر هنوز آموزنده است. رضا خاک غربت نمیخورد، اما در فارسی میزیست، چون فارسی را خوب میخواند. گمانم این است که اگر عبری را هم همانقدر خوب میخواند، در آن هم میزیست. روادار بود و سراپا گوش برخلاف هر که دور و برتان میبینید، شاید.»
مسأله مهاجرت اما به عقیده داریوش آشوری، از عواملی بود که باعث شد تا دانشور «به آنچه که میخواست و نویسندگی بود و نویسنده بودن به آن شکل دلخواه و مطلوب خودش دست پیدا نکند.»
آشوری از رضا دانشوربه عنوان «انسانی شریف و بسیار حساس» یاد میکند: «دانشور از چیزی که به آن غربتزدگی میگویند، رنج میبرد. با اینکه در اینجا زحمت زیادی کشید، اما عالم غربت و شرایط نامساعد پیرامونی، نویسندگی را برای او دشوار کرد. او از آنچه در جستوجوی آن بود دور افتاده بود و این احساس نومیدی و یأس نسبت به آنچه از خودش انتظار داشت، شاید یکی از عوامل دچار شدن او به یک بیماری کشنده بود. خیلی گفته شده که وقتی نویسندهها در غربت از بوم اصلی خود جدا میافتند، قدرت خلاقیت خود را از دست میدهند و روحیه جوشان آفرینش اثر در آنها خفیف میشود یا از بین میرود؛ فکر میکنم شاید درباره رضا دانشور بتوان این حرف را زد که او به آنچه از خودش انتظار داشت در این غربت نرسید، اگرچه برای رسیدن به آن کوشش میکرد.»
پهلوان میمیرد
جدال دانشور با بیماری سرطان یک سال و چند ماه ادامه داشت. مبارزهای که به گفته باربد گلشیری، هرچند به مرگ منتهی شد، اما به «مرگاندیشی» نویسنده منجر نشد: «اول بیماریاش مفصل از مرگ خواند. از جنس رفتن و از چطور رفتن و از بعدش و اگر بعدی باشد. اما در نهایت ــ دست کم به گمانم ــ تصمیمی نداشت. مرگاندیش اما حتماً نبود. اگر بود البته میپرسید مرگ اندیش به چه معنی.»
رضا دانشور ۴۰ سال نویسندگی کرد و رمانهای «عاشورا، عاشورا»، «کپرنشینها»، مجموعه داستانهای «هیهی جبلی قمقم»، «شش داستان لوح»، «محبوبه و آل» و نمایشنامههای «کجای سال دو هزار منتظرت باشم»، «خورشید روی یخ»، «شهر لوط»، «عقرب» و … را در این مدت نوشت.
از او همچنین کتاب «باغی میان دو خیابان، چهار هزار روز از زندگی کامران دیبا»، در سال ۱۳۸۹ در فرانسه منتشر شد. این کتاب ۲۶۱ صفحهای، حاصل گفتوگوی دانشور با کامران طباطبایی دیبا، نقاش، شهرساز و معمار مدرنیست و صاحب سبک ایرانی درباره زندگیاش و بخشی از تاریخ معاصر هنر، فرهنگ و معماری ایران است. دانشور تحقیقاتی نیز درباره تاریخ و جغرافیا و فرهنگ بلوچستان داشته و همچنین داستانکهایی درباره آیین پهلوانی نوشته است.
در همین زمینه:
«خسرو خوبان» ادبیات ایران درگذشت
«نماز میت»: حدیث شکست و ایستادگی
تاریخ در حضور اسطورهها؛ حاشیهای بر رمان خسرو خوبان