
حسین نوشآذر
رقابت بین کشورهای خاورمیانه بر سر ثبت آثار فرهنگی در فهرست میراث معنوی یونسکو به یک نزاع ناسیونالیستی تبدیل شده است. آخرین نمود آن جدال افغانستان با ایران و ترکیه بر سر ثبت مثنوی مولوی در میراث معنوی یونسکوست. مثنوی اما اثری در مدارای مذهبی و فرهنگی و سراینده آن هم یک شاعر تبعیدی است.

جلالالدین محمد که بعدها به عنوان مولانا جلالالدین رومی شهرت پیدا کرد
جلالالدین محمد که بعدها به عنوان مولانا جلالالدین رومی شهرت پیدا کرد بیشتر زندگانی خود را در روم یعنی آسیای صغیر گذرانده. او در پاییز سال ۱۲۰۷م (۶۰۴ ه. ق) در بلخ در افغانستان کنونی متولد شد ولی دیری نپایید که پدرش محمد بن حسین الخطیبی البکری معروف به بهاءالدین ولد به خاطر حسادتورزی علاءالدین محمد خوارزمشاه، شهر بلخ را ترک کرد و به سمت غرب مهاجرت کرد. به این ترتیب مولانا یک شاعر بلخی و پدر او یک مرد تبعیدیست.
در قرن هفتم، در دوران مغول چنین نبود که از امروز به فردا بتوان خود را به جای امنی رساند. بهاءالدین ولد و خانوادهاش ابتدا از بلخ به نیشابور رفتند، و سپس عازم بغداد و مکه شدند و از آنجا به ملطیه رفتند و چهار سال در این شهر اقامت کردند. سپس عازم لارنده (قرمان کنونی) شدند و هفت سال هم در این شهر زندگی کردند. در پایان این سفر دراز به شهر قونیه که در آن زمان پایتخت علاءالدین کیقباد سلجوقی بود نقل مکان کردند.
باید توجه داشت که تا فروپاشی امپراطوری عثمانی و قرارداد سایکس – پیکو مرزهایی که در خاورمیانه به شکلی کنونی میشناسیم وجود نداشت. خاورمیانه تا زمان مغولان تحت تأثیر خلافت اسلامی بود، و سپس مدتی به لحاظ فرهنگی تحت تأثیر ترکها و ایرانیها قرار گرفت. در قلمرو اسلامی خطهها و ولایتهایی وجود داشت که نامآوران روزگار را به نام آن خطه میشناختند: حافظ، شیرازی بود، عطار: نیشابوری و مولوی: رومی.
در هر حال جلالالدین، شاعر مهاجر که در بلخ متولد شده بود و بعدها به مولانا شهرت پیدا کرد بیست و یک ساله بود که در شهر لارنده به دختری به نام گوهر دل باخت و با او ازدواج کرد. گوهر فرزند شرفالدین سمرقندی بود که همانطور که از نامش پیداست از اهالی سمرقند بود. او دو فرزند داشت: علاءالدین و بهاءالدین که اولی در ناآرامیهای اجتماعی در قونیه کشته شد و دومی قدیمیترین نمونه اشعار ترکی غربی را سروده است: منظومهای از ۱۵۶ بیت به نام «ربابنامه» که سال ۱۳۰۱ (۷۰۱ ه. ق) منتشر شده است.
مولوی یا مثنوی؟
قرار است در میراث معنوی یونسکو قدیمیترین نسخه مثنوی ثبت شود. از جلالالدین غیر از مثنوی دو اثر دیگر هم باقی مانده است: دیوان شمس تبریزی و اثری در نثر به نام «فیهمافیه».
میراث معنوی یونسکو از دو فهرست برخوردار است: در فهرست بلند آثاری ثبت میشوند که نمایانگر تفاوت فرهنگها و اهمیت آنها باشد. در فهرست کوتاه آثاری که در خطر فراموشی قرار دارند. ثبت اثر در فهرست کوتاه برای حفظ اثری که در خطر فراموشی قرار گرفته منطقی و موجه است. ثبت اثر در فهرست بلند اما دستاویز و بهانهای به وجود آورده برای کشاکشهای ناسیونالیستی، غافل از آنکه اصولاً ناسیونالیسم در خاورمیانه در مفهوم آگاهی ملی با پرچم و سرود ملی در قرن نوزدهم ابتدا در ترکیه و مصر ظهور کرده و سپس به دیگر کشورهای منطقه سرایت کرده است.
ایران و ترکیه هر یک، یک نسخه از قدیمیترین مثنوی مولوی را در اختیار دارند.
فرهاد نظری، رئیس دبیرخانه کمیته ملی حافظه جهانی در واکنش به اعتراض افغانستان به ترکیه و ایران گفته است: « ما نمیخواهیم مولوی را ثبت کنیم، میخواهیم مثنوی را ثبت کنیم. اگر افغانستان هم نسخهای قدیمی که دارای شرایط حافظه جهانی داشته باشد، ما از مشارکت این کشور در ثبت جهانی مثنوی استقبال میکنیم.»
هر دو سال یک بار کشورها آثاری را برای ثبت در میراث جهانی به یونسکو پیشنهاد میدهند. در سال ۲۰۱۸ نتیجه ثبت مثنوی در فهرست یونسکو مشخص میشود.
شکوفایی و انحطاط زبان فارسی
نزاع ناسیونالیستی بر سر فهرست جلوهها و آثار فرهنگی ایران و کشورهای همسایهاش فقط مثنوی را دربرنمیگیرد. پیش از این ثبت چوگان، قهوهخانه، نان لواش، موسیقی عاشیقلار، تار، و بادگیر تنشهایی بین ایران و جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و امارات متحده عربی را به وجود آورده بود. آنچه که میبایست به وحدت فرهنگی بین کشورهایی که در گذشته از یک فرهنگ مشترک برخوردار بودند بینجامد، به گسست فرهنگی و به دعواهای ناسیونالیستی انجامیده است.
در ادبیات فارسی این موضوع از قدیم مطرح بوده است. ادوارد براون در تاریخ ادبی ایران نویسندگان اوایل عهد مغول را که مولوی هم یکی از شاخصترین آنان است به سه طبقه تقسیم میکند:
- نویسندگانی که در ایران متولد شدهاند و آثارشان را به زبان فارسی پدید آوردهاند
- نویسندگانی که در ایران متولد شدهاند و اکثر آثارشان را به زبان عربی نوشتهاند
- مؤلفان غیر ایرانی که آثارشان را به زبان عربی نوشتهاند ولی از فرهنگ ایرانی تأثیر گرفته بودند.
در تاریخ ادبیات ایران تمایز بین این سه گروه را معمولاً ندیده میگیرند و آثار نویسندگان و شاعران را بر اساس موضوع نوشتهها و اشعارشان و بدون توجه به زبان مورد بررسی قرار میدهند.
باید توجه داشت که در آن ایام زبان عربی به عنوان زبان فرهنگ و علم در ایران رواج داشت و فقط بعد از سقوط خلافت و انهدام بغداد که مرکز اسلام بود مقام و موقعیت خود را از دست داد.
سه شاعر بزرگ فارسیزبان، یعنی فریدالدین عطار، جلالالدین رومی و سعدی محصول دوران فروپاشی خلافت اسلامی در بغدادند.
ذبیحالله صبا در تاریخ ادبیات مینویسد:
ایران که در گیر و دار حمله مغول و تشکیل و ادامه دولت ایلخانی بزرگترین ضربات سیاسی و اجتماعی را تحمل کرده بود، بر اثر عوامل مساعدی که برایش پیش آمده بود به پیروزیهای بزرگ در زمینه رواج و انتشار زبان، نثر و نظم پارسی نایل گردید و زمینه را برای تأسیس یک فرمانروایی وسیع ادبی و فرهنگی در چند قرن برای خود فراهم کرد.
جدال بر سر مثنوی مولوی و دیگر جلوههای آثار و فرهنگ فارسی به این دوران شکوفایی فرهنگی ربط دارد که با هجوم مغول به ایران و فترت خلافت اسلامی آغاز شد و با برآمدن صفویان و شیعهگری که دو قرن و نیم هم به درازا کشید به پایان رسید.
شهرت جهانی خیام (نیشابور- قرن ششم)، مولوی (قونیه، قرن هفتم) و حافظ (شیراز، قرن هشتم) مدیون این دوران شکوفاییست، در حالیکه به گفته برخی مورخان مانند ادوارد براون «در ۲۲۰ سال حکومت صفویه حتی یک شاعر جهانی از فرهنگ فارسی بیرون نیامد.»
تاریخنگاران میگویند در زمان صفویه در اثر کشتار سرآمدان جامعه به دست شریعتمداران شیعه ۵۱ شاعر فارسیزبان، کسانی مانند صائب تبریزی، کلیم کاشانی و عرفی شیرازی به دربار هند پناه آورده بودند و در تبعید روزگار میگذراندند.
اعتراض افغانستان
نصیر احمد اندیشه، سرپرست و معین اداری و مالی وزارت خارجه افغانستان در دیدار و گفتوگو با پتریشیا مک فلپس، نماینده یونسکو در افغانستان گفته است: «هرگاه قرار باشد [مثنوی] و شهکار عرفانی مولوی ثبت میراث جهانی یونسکو شود، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ با افغانستان نباید فراموش شود.»
نماینده یونسکو هم اطمینان داده که این نگرانی به مسئولان اطلاع دهد.
عطا محمد نور، سرپرست ولایت بلخ در شمال افغانستان هم یک نامه رسمی به محمود صیقل، سفیر و نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل نوشته و از او خواسته است درباره «اقدام انحصارگرایانه کشورهای ترکیه و ایران» به مسئولان سازمان یونسکو اعتراض کند.
آنچه که سه کشور ترکیه، افغانستان و ایران را به هم نزدیک میکند، بیش از آنکه مثنوی مولوی باشد، اسلامگرایی درآمیخته با ناسیونالیسم است. آرزوی احیای امپراطوری سلجوقی در ترکیه و افتتاح کاخ سفید اردوغان با هزار اتاق که میبایست نمایانگر هزار سال تسلط بر ایران و شام باشد فقط یکی از نمودهای این احساسات ناسیونالیستیست. چفیه انداختن به گردن کوروش در دوران احمدینژاد نمود دیگری از همین احساسات عوامفریبانه است. رقابت بر سر ثبت نان لواش و مثنوی هم جلوه دیگری از همین احساسات است.
در کشاکش بر سر ثبت مثنوی، افغانستان به محل تولد مولانا تکیه دارد، ایران به زبان شاعر که فارسیست، ترکیه به تبعیدگاه و محل سکونت او که قونیه بوده است. هیچکدام از این دلایل مثنوی و سراینده آن را در مالکیت یکی از این سه کشور درنمیآورد. مثنوی به کسانی تعلق دارد که به مدارا و آزاداندیشی اعتقاد داشته باشند.
از مثنوی مولوی به عنوان قرآن به زبان پارسی یاد کردهاند. این اثر نمونهایست از آنچه که امروز به عنوان نواندیشی دینی میشناسیم.
مولوی در دیوان شمس پاسخ درخوری به این رقابتهای ناسیونالیستی در روزگار ما داده است:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود نمیدانم
نه ترسا نه یهودیم نه گبرم نه مسلمانم
(…)
نه از هندم نه از چینم نه از لاغار و سقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم
(…)
مکانم لامکان باشد نشانم بینشان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من جان جانانانم
به این ترتیب، به گواه خود مولانا، مثنوی و سراینده آن نه به افغانستان، نه به ترکیه و نه به ایران تعلق دارد. سازمان یونسکو میبایست آثار مولوی را به عنوان میراث معنوی تبعیدیان جهانوطن و واکنشی به سرکوب مذهبی و محدود کردن آزادیهای مدنی در کشورهای اسلامی به ثبت برساند.
منابع:
تاریخ ادبی ایران، جلد دوم، ادوارد براون، ترجمه علی پاشا صالح
تاریخ ادبیات ایران، ذبیحالله صفا
رگ تاک، دلارام مشهوری
دیوان شمس تبریزی
کاخ سفید اردوغان و آرزوی احیای امپراطوری سلجوقی، رادیو زمانه
صد سال پس از قرارداد محرمانه سایکس – پیکو، رادیو زمانه
بیشتر بخوانید:
اعتراض افغانستان به ثبت مشترک مثنوی مولانا از سوی ایران و ترکیه