
عسگر آهنین، شاعر و روزنامهنگار و یکی از کوشندگان آزادی بیان و از همکاران ما در رادیو زمانه است. او در طی سالیان دراز تبعید، در فضای فرهنگی ایران، حضوری آرام اما پیوسته داشته است. شعر او هم شعر تأمل و آرامش و پرهیز از هیاهوست. هفت شعر از لحظهنگاریهای او را میخوانیم:

عسگر آهنین، شاعر و روزنامهنگار
واژههای زندانی
هجوم واژهها به در بسته
دارد آن را از پاشنه در میآورد
کافیست کسی قفل پشت در را بردارد،
تا یک هزار واژهی پرنده
در این فضای خالی از ترانه
همگام با چکامهی شادی
به رقص در آیند
بانوی در مه
شامگاهیست، که در آن باید
با تو بیواژه سخن گفت
و شناور شد در نغمهی بیواژهترین شعر جهان
رفت، تا دایرهی کامل ماه
رفت، تا دورترین حومهی رویاهایی،
که تو در منطقهی مهزدهاش میچرخی.
آوازهای گمشده
کنار پنجرهای رو به نیمه شب
آواز گنگ عابری را میشنوم
که لحن او، به طور عجیبی، بارانیست
چه فرق میکند که از کدام نقطهی جهان میآید
یا راهی کدام خانه در کدام خیابان است
شبانهای که میخواند
با بوی خاک گمشده همراهست
آن پنجرهی رو به نیمه شب را میبندم
آوازهای گمشده آغاز میشوند.
ناروشنایی
آرزوهای برنیامده
ما را به فضایی کشاندهاند
که پای سحن، هیچگاه، به آنجا نمیرسد
فضا، فضای مه گرفتهی سنگینیست
سخن به روشنی چگونه توان گفت
جایی که سعی آفتاب به جایی نمیرسد؟
این واژههای سیه پوش
بر هیچ شاخهای پرندهی خوشخوانی نیست
من نیز دوست ندارم
با واژگان سیه پوش، مرثیه بسرایم
در شیون مداوم این بادهای سرد
ذهنم در اختیار مرثیهی دستهجمعی نیهاست
پس، چارهای بجز سکوت نمیماند.
پرندهای در مه
گاهی، پرندهای
بر شاخههای مه زدهی دور دستها
یک لحظه مینشیند و میخواند
بیتاب میشوم
یک پنجره به سوی صدا باز میکنم
تا چشم من به دیدنش عادت کند
یا جانم از شنیدنش آرامتر شود،
از شاخهها پریده
یک جان بیقرار
به دستم سپرده است.
آلودگی صوتی
احساس میکنم که واژگان
نقش کلیدی خود را
از دست دادهاند
آنها به قفل هیچ در بستهای نمیخورند