بهجت امید
یک پروژکتور، چهار پشتی با نقش و نگارهای سنتی، یک کُرهی سفید و پردهای کتانی که دامنهاش نیمی از زمین صحنهی نمایش را میپوشاند؛ کارینا اِبِرِله، کارگردان ۳۲ سالهی آلمانی، با استفاده از این وسایل مختصر، داستان ۱۴ ماه آوارگی دختری ایرانی به نام مهرنوش و خانوادهاش را در قالب نمایشنامهای گیرا در “کارگاه نمایش” شهر بُن به روی صحنه آورد.

سی و سه پل و چایخانه به کارگردانی کارینا اِبِرِله: داستان ۱۴ ماه آوارگی دختری ایرانی به نام مهرنوش و خانوادهاش
این نمایشنامه با الهام از رمان “سی و سه پل و یک چایخانه”، از مهرنوش زائری اصفهانی تنظیم شده است. در این رمان پدر پزشک مهرنوش و مادر پرستارش، در سال ۱۹۸۵ تصمیم میگیرند همراه او و برادرش مهرداد، ایرانِ در حال جنگ با عراق را ترک کنند. دلیل اصلی مهاجرت ناخواسته، احتمال فرستادن پسر ۱۴ سالهی خانواده به جبههی جنگ است. از آن گذشته قانونهای محدودکننده و ممنوعیتهای بیشماری که پس از به قدرت رسیدن آخوندهایِ مبتکرِ حکومتِ ولایت فقیه در ایران یکی پس از دیگری به اجرا در میآیند، زندگی آرام و بیدغدغهی آنها را مختل میکنند. سرانجام سرپیچی از اجرای مقرراتِ مقیدکنندهیِ تازهوضعشده که به درگیری با پاسداران میانجامد، مزید بر علت میشود و زائریها را مجبور به فرار از زادگاه خود از راه ترکیه به آلمان میسازد.
عشق و انقلاب
نمایشنامه، با نشاندادن صحنههایی از آشنایی، عشق و ازدواج مهری و حسین (رامونا سورش و مارتین آزلمن) در اصفهان در کنار زایندهرود و سی و سه پل آغاز میشود. تولد مهرداد (اشتفن لمیتس) و چند سال بعد مهرنوش (ثریا ابطحی) خوشبختی این زوج جوان و موفق را به اوج خود میرساند؛ سعادت و رفاهی که با وقوع انقلاب ۱۹۷۹ دیری نمیپاید. کارینا اِبِرِله این روند را با طراحی صحنههای اعتراضات گسترده، درگیری تظاهرکنندگان با ارتش شاه، پخش اعلامیههای خمینی و دیدن عکس او در ماه، برجسته میکند. فضای پرتنش و تشنج انقلاب نیز از طریق پخش صوتی شعارها، رونمایی عکسهای تظاهرات و فیلمهای انیمیشن بهوسیلهی پروژکتور، همچنین بازی پرتکاپوی چهارنفره روی صحنه به تماشاگر القا میشود. همزمان بهکارگیریِ بهجایِ نورهای سفید و سرخ که شور و تضاد را منتقل میکند و نورهای موضعی، به بیرونی شدن مضمون استعاری و تمثیلی نمایش یاری میرساند.
برزخ در ترکیه
زندگی خانواده در ترکیه ولی برخلاف ایران، در انتظاری کسالتبار و آزاردهنده تنها به امید سفر به یکی از کشورهای اروپایی میگذرد. سختی زیستی تنگدستانه در چاردیواریای تاریک و نمور و پر از سوسک و حشرات دیگر، فرای تاب و تحمل زائریها است. تنها مهرنوش است که در این دوره با یادگرفتن زبان ترکی و یافتن دوست در محله، کمتر از وضعیت نابسامان موجود ناخشنود است. تا جایی که وقتی خانواده با دریافت روادیدی از سفارت آلمان دموکراتیک در استانبول، عازم برلین شرقی میشود، او حاضر نیست ترکیه را ترک کند. با اینحال مهرداد موفق میشود با “هدیه دادن” مقدار زیادی شکلات او را راضی کند تا همراه خانواده سوار هواپیما شود. مهرداد قصد دارد در آلمان، کارخانهی شکلاتسازی احداث کند و از این راه، به آرزوهای بیپایان مهرنوش جامهی عمل بپوشاند.
هواپیما در نمایشنامه، چهار پشتیای است که روی هم گذاشته شده و مهرنوش از فراز آنها، در حال بلعیدن شکلات آنچه پشت سر گذاشته و باید از دست بدهد، با حرص برمیشمارد. این صحنهی خالی که با نوری تند دال بر اضطراب درونی مهرنوش، تنها چهرهی او را روشن میکند، یکی از مؤثرترین لحظات نمایش است. اصولا “سی و سه پل و یک چایخانه”، نمایش حداقلهاست؛ بهنظر میرسد که کارینا ابرله به تعریف چخوفی صحنه باور دارد. او نه تنها برای القای مضمون داستان از وسایلی معدود و عاری از هرگونه جزئیات استفاده میکند، بلکه از آنها نیز در موارد متعدد بهره میگیرد. همین پشتیها در ابتدای نمایش به عنوان سنگر در رویارویی با سربازان مسلح شاه به کار گرفته میشوند و گاه گاه به مثابه چارچوب کانون گرم خانوادهی زائری عمل میکنند. کارگردان با این شگرد، نیاز تقسیم فضا با دیوار را برای نشاندادن مکانهایی چون خانه، خیابان، فرودگاه، کشور و … از میان بر میدارد و بُعدی دیگر ـ بیمرزی و جهانشمولی ـ به اجرای خود میبخشد.
پایان آوارگی در آلمان
“سی و سه پل و یک چایخانه”، هر چند سرگذشت تلخ فرار و گسستهای عاطفی دختری خردسال را بازگو میکند، با این حال اثری سنگین و حزنآلود نیست. این امر به ویژه در بخشی که با ورود خانواده به آلمان آغاز میشود، با شوخطبعی و طنزی فرحبخش اجرا میشود؛ از جمله هنگامی که مهرنوش ماجرای «اخراج از آلمان شرقی و اجبار عبور از ایستگاه زیرزمینی “فریدریشاشتراسه” در عصر ۲۴ دسامبر ۱۹۸۶ به برلین غربی را بازگو میکند که در خیابانهای آن پرنده هم پر نمیزد، چون مردم در خانههای خود در حال برگزاری مراسم خانوادگی شب میلاد مسیح (وایناختن) بودند». یا ماجراهای مضحکی که در کلاس درس در هایدلبرگ برای او رخ میدهند: مهرنوش با وجود آن که زبان آلمانی نمیداند مجبور است خواندن، نوشتن و حسابکردن بیاموزد و این امر وضعیتهای خندهداری را در کلاس بهوجود میآورد. او با این حال همیشه یکی از شاگردان برجستهی کلاس و مدرسهی خود بوده است.
تفاوت نمایشنامه و رمان
ساختار نمایشنامهی “سی و سه پل و یک چایخانه” با اسکلت رمان که در سال ۲۰۱۶ در بنگاه انتشاراتی پتر هامر به زبان آلمانی منتشر شد، تفاوتهای بسیار دارد. مهرنوش زائری اصفهانی که به نویسندگان ایرانی نسل دوم ساکن آلمان تعلق دارد، در رمان ۱۴۶ صفحهای خود داستان مهاجرت اجباری خانوادهاش از اصفهان تا هایدلبرگ را در ۳ بخش و موازی با مسیر جریان رودخانهها و راههایِ آبیِ سرِ راه بازگو میکند. این سفر ناخواسته از کنار «زایندهرود» آغاز میشود، چند ماهی نزدیک ساحل «دریای مرمره» در ترکیه به درازا میکشد، در مرز میان بخش شرقی و غربی برلین مانند «رود اشپر» دستخوش تلاطم میشود تا به «رود هاول» در برلین غربی برسد و سر آخر کنار «رود نکر» پایان بگیرد. این بخشها در قاب ۲ فصل مستقل گنجانده شدهاند که با شهر «پریپیات» و رودی به همین نام در اوکراین پیوند دارند. در نمایشنامه ولی این ساختار در هم شکسته شده و روایت، تنها خط فرار خانواده و سکونت در شهر هایدلبرگ را دنبال میکند.
گامهای بعدی
پایان رمان با وقوع فاجعهی اتمی چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ که همهی نشانههای هستی را در کنار رود ۸۰۰ کیلومتری «پریپیات» نابود کرد، آغاز میشود. خانوادهی زائری در روزهای پس از بروز این بلای عظیم ساخت دستِ انسان به هایدلبرگ میرسند. حسین پدر خانواده نیز، در آخرین صحنهی نمایشنامه در حال خواندن روزنامه به این فاجعه اشاره میکند و میگوید: «خُب، ما به این مسئله بعدا میپردازیم.» این نوید، ولی به دستمایهی رمان بعدی زائری اصفهانی اشاره ندارد. او در مصاحبهای گفته است که کار آتیاش با عنوان «دختر ماه» به اصل و جرثومهی پناهندهها و تاثیر آن بر نسل بعد میپردازد. اصفهانی در این رابطه این گونه توضیح میدهد: «یعنی هر کدام ما با ریشههایی در درون خود پیوند داریم که به ما نیرو و عشق میدهند. … در کتاب بعدیام که در حال نوشتن آن هستم، فرزندان من در سفری زمانی به دیدار اجدادم به اصفهان میروند و نماد و نشانههای آنها را در درون خود نهادینه میکنند و به این ترتیب به جوهر و اصل من هم دست مییابند.»
“سی و سه پل و یک چایخانه” نمایشی صمیمی و بیادعا در سنت “تئاتر آموزشی” است که داستان قوی و پرتحرک آن اغلب روی سستیهای اجرا را میپوشاند و تا پایان توجه و همدلی تماشاگر را با خود همراه میسازد. این نمایش تا پایان ماه آوریل در کارگاه تئاتر شهر بُن اجرا میشود.
بیشتر بخوانید: