یوسف صدیق با تخلص «گیلراد» از شاعران بسیار باسابقه ایران است. او از سالهای دهه ۱۳۶۰ تاکنون همواره اشعاری سپید با مضامین اجتماعی و عاشقانه سروده است. شعر یوسف صدیق به دور از هیاهوی محافل ادبی، در خلوت و در سکوت او با خودش و در تأمل در مفهوم عشق و انسانیت و زیبایی و تاریخ و تنهایی اتفاق میافتد. شعر تازهای از او:
گره
گاوی ابلق
خاموش در بلوغ رنگ و
افتاب زرد قناری.
صبح روستا
سرشار از رقص علف
و پرواز دانههای شبنم.
صبح روستا
سرشار از ترنم شعری
که پنجرههای بسته را میگشاید.
در صندوق پستی
یک کارت پستال
و تصویر کلاغی بر تمبری باطل.
بهار با کفشهای بنفشه
زمین و زمان را درمی نوردد.
نوروز از پل سیزده
سبزههای گره خورده را
نشانم میدهد:
شاید کار سنجاقکها
شاید کار شاپرکها
شاید کار دوشیزهگانی
که لبخندهاشان
تمدن پرنده و آب است.
دست میسایم بر سبزهها
و از خواب بیدار میشوم.
رادیو، روزنامه، تلویزیون…
در خاورمیانهی خبرها
شلاقی تازه
بر گردهی حواس مینشیند.
هرچه میگردم
ساز دهنیام را پیدا نمیکنم.
انگشتانام گره خوردهاند.
فروردین ۱۳۹۷