آذین جعفریان
نمردهام
نمردهام
سوالهاى تازه مىخواهم
جادههاى نو
و کفشهاى پارهاى
که ناهموار را
تا مغز استخوانم
بچشاند
اشک بودم
همیشه جوشان
خشک شدم
عشق تازه مىخواهم
اوج
و سرابى دگر
آذین جعفریان
آذین جعفریان متولد سال ١٣۶٢ در چالوس و ساکن رشت است. فارغ التحصیل مهندسى نفت که پس از چندى به دنیاى مورد علاقهاش باز مىگردد و به تدریس زبان مىپردازد. مدرک کارشناسى ارشدش را در رشته آموزش زبان انگلیسى اخذ کرده و حدود یک دهه است که به عنوان مدیر و معلم در آموزشگاه خودش مشغول به کار است. از سال ١٣٨٢ تا کنون سه دفتر شعر با نامهاى حباب معلق، ته نشین و سرگشته پا بر جا سروده است. او هنوز هیچ مجموعه به چاپ رسیدهاى ندارد و مىپندارد شعر راه خودش را براى شنیده شدن پیدا مىکند، همانطور که انسان براى زیستن. |
با اغواى صید مرواریدها
هیچ راهى نیست
و امید
همان خیالهاى موهومى است
که از سر به در کردم
معشوقکان بزک کردهاى
که نقاب بر افکندم
و خدایى که
تا طاعتش نمىکردم
بزرگ تر بود
خطابخشِ جرم پوش
ساعت به خواب رفته را بیدار مىکنم
در گوشش
بیشتر چیزی شبیه ورد مىخوانم
تا پیچش کوک
بعد مىخوابم.
آذین جعفریان/١٣٩٧
به تعطیلات تابستان میروم
گفتی
ببین هوا چه سرد و
باغچه چه غمگین و
صدای پای عابر
چقدر مغموم است
و من گفتم
به تعطیلات تابستان میروم
گفتی
ببین شهر چه خالی است
و چه سخت
که خود سلام بگویی و
هم خداحافظ
ببین! شهر همان شهر است
آسمان، همان
اگر تکراریام، نو میشوم
و من گفتم
به تعطیلات تابستان میروم
گفتم
تمام شد
فصل عشق بازیهای من
تمام شد
آه من
روی آینه آب شد
عشق من
روی شیشه دلت حباب شد
پر کشید و رفت
گفتم
نگاه کن! تابستان هنوز گرم است
و من
هنوز سردم است
ای دوست! فصل سفر
هنوز خالی است
و کوپههای خاک خوردهاش
در انتظار یک مسافر است
مسافری که میرود
پشت تابستان
همه زمستانها را
مدفون کند
و فراموش کند
عشق در زمستان میآید
که هوا سرد است
به تعطیلات تابستان میروم.
آذین جعفریان/١٣٨٣